شماره 2 u love me
يکی بود يکی نبود.
نظرات شما عزیزان:
يه روزی روزگاری يه خانواده ی سه نفری بودن.
يه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از يه مدتی خدا يه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما ميده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش میترسيدن که پسرشون حسودی کنه و يه بلايی سر داداش کوچولوش بياره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زياد شد که پدر و مادرش تصميم گرفتن اينکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت :
داداش کوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدی ……….
به من می گی قيافه ی خدا چه شکليه ؟ آخه من کم کم داره يادم مي ره؟؟؟؟؟؟
» بخند بابا
» آمپول
» بخندیم
» یه کم بخند
» بخند بابا
» [;
» فک و فامیله
» اس ام اس فلسفی 91
» رانندگی
» عطر
» زمان مکالمه
» اخطار
» تست
» همه یعنی همه
» امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
» آخیییییییییییییییییییییی
» شن
» امید
» مردم آذربایجان تسلیت
» درک کردن
» دنی و نامه
» خواجه عبدالله انصاری
» برق
» اس ام اس
» فک و فامیله
» آیا میدانستید؟؟؟ سری جدید
» متولدین کدام ماه ها بیشتر عمر می کننده؟!
» پندهای طلایی انیشتن
» گل عجیبی به شکل میمون
Design By : Pichak |